مسئله بزهکاری و یا ناهنجاریهای اخلاقی کودکان، حاصل شرایط نامناسب اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نهاد خانواده و یا جوامع مختلف بشری است که در صورت عدم توجه والدین و یا حکومتها به اصلاح و تربیت این نسل، علاوه بر سلب آرامش فردای خود، بهترین منبع انسانی را برای رشد و ترقی جامعه از دست خواهند داد. بزهکاری و ناهنجاریهای اخلاقی کودکان را میتوان در قالب جرائمی مانند؛ خیانت در امانت، تخریب اموال و دارایی، ایراد ضرب و جرح، اعمال منفی عفت، مصرف مواد مخدر و قرصهای روانگردان، شرابخواری، قتل و یا ناهنجاریهای اخلاقیای مانند؛ دروغگویی، بیادبی، دشنام، لجاجت غیرمتعارف و پرخاشگری در مقابل والدین، بررسی نمود.
سوالی که اکنون به ذهن میرسد در مورد علت افزایش ارتکاب جرائم یا ناهنجاریهای اخلاقی در کودکان است؟ در پاسخ باید گفت: درباره علت افزایش بزهکاری در دنیای کنونی، نظریهها و عقاید مختلفی بیان شده است. به عنوان مثال؛ عدهای از محققین ازدیاد جرم را از ویژگیهای جوامع متمدن کنونی دانسته و معتقد هستند: هرچه از معنویت دور شویم به همان نسبت، تبهکاری و قانونشکنی در جوامع صنعتی و امروزی ما گسترش مییابد. همچنین عدهای دیگر، استفاده نادرست از وسایل ارتباطات جمعی را علت افزایش بزهکاری کودکان در جوامع امروزی دانستهاند.[1] اما در مورد علت افزایش ناهنجاریهای مربوط به مسائل تربیتی کودکان باید گفت: از آنجایی که در جوامع کنونی به موازات پیشرفت صنعت، امر تربیت و پرورش کودکان مورد توجه قرار نگرفته و حتی، برای برخی از والدین سلامت جسمانی کودکشان به مراتب اهمیت بیشتری نسبت به سلامت روانیشان دارد، گاه ضربه غیرقابل جبران متوجه این گروه سنی شده است. علاوه بر این، پیشرفت وسایل ارتباط جمعی و رشد استفاده نادرست از آنها در درون خانوادهها، تغییر ملاکهای تربیتی والدین، تقلید کودکان از چهرههای ناسالم، معضل کودک سالاری، رشد رفاهطلبی والدین و محبتهای بیش از اندازه یا بیجا، موجب شکاف طبقاتی بین نسل رو به رشد با والدینشان شده که در غالب اوقات اثرهای نامطلوبی روی رفتارهای ایشان گذاشته است.
با توجه به اهمیت این مسئله از اواخر قرن نوزدهم میلادی مسئله بزهکاری کودکان مورد توجه دانشمندان جرمشناس، جامعهشناس و روانشناس در غرب قرار گرفت و حتی در مورد علت افزایش بزهکاری کودکان نظریههای متفاوتی ارائه شد و به تناسب جرم ایشان مجازاتهای گوناگونی در نظر گرفته شد.[2] اما نخستین مطالعات تربیتی کودک بر پایه تنبیه و تشویق یا تقویت کنندههای مثبت و منفی با پژوهشهای ایوان پترویچ پاولف (۱۹۳۶ ـ ۱۸۴۹ م) یا پس از او بوروس فردریک اسکینر (۱۹۹۰ ـ ۱۹۰۴ م) بر روی حیوانات آغاز و با استخراج قواعدی به کارکردهای تنبیه یا تشویق برای انسان اشاره شد. با توجه به این مقدمه، نویسنده سعی دارد با تحلیل فقهی و روانشناختی دو اصل تربیتی تعزیر و تأدیب کودک به عنوان یک عامل بازدارنده به تربیت این نسل کمک نموده و برخی از آسیبهای احتمالی این شیوه را متذکر گردد، بر این اساس نخست به طرح و تبیین مسئله مورد پژوهش و سپس شیوه، اهداف، ابزار و پشینه بحث اشاره خواهد شد.
[1]. صلاحی، جاوید، بزهکاری اطفال و نوجوانان، صص 19- 17.
[2]. همان، صص 19- 17.